شاهد رحمانی
مثل یک سرباز در میدان جنگ دیگری
می فشارم چنگ در چنگ پلنگ دیگری
یونس تنهای قلبم زیر اقیانوس عشق
می رود این بار در کام نهنگ دیگری
می رهانم خویش را از تنگیِ آغوشِ تو
می شوم زندانی آغوش تنگ دیگری
من تو را تا پیش از این پیکار ها نشناختم
نیمه شب یک رنگ بودی صبح رنگ دیگری
من برایت غنچه ای از باغ می چینم ولی
باز می بینم به دستت قلوه سنگِ دیگری
کاشکی با گفتگو این جنگ پایان می گرفت
خسته ام از اینکه بر دارم تفنگِ دیگری
با دو فنجان قهوه می شد قهر را پایان دهیم
باز در آغاز یک روز قشنگ دیگری
رحمانی.شاهد
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران