میثم سهرابی
رشک بی سابقه ی ماه به چشمان تو دیدن دارد
غزلی را که به وصف تو سرودند شنیدن دارد
قعر چا هست کسی که به تو و لعل لبت دل بندد
یوسفم مگذر از این چاه که بی مکث پریدن دارد
گرچه با دیدن تو داغ دلم تازه شود اما جان
رنچ هایی که ز دیدار تو باشند کشیدن دارد
عقل هربار ز وصل تو مرا منع نمود اما دل
خوب فهمید که هر لحظه ی ناز تو خریدن دارد
آخر راه تویی من نگرانم نرسم تا آخر
التماسم همه از پاست که این راه رسیدن دارد
کام میگیرم از عشقت وچه بی باکم ازاین شیدایی
نازنین زهر چو باشد می تو باز چشیدن دارد
چه گلستان غریبیست نگاهت نفسم میگیرد
چه غریبانه دلم خون شده و حسرت چیدن دارد
همتت بیش کن و بیشتر از پیش صبوری “فریاد”
که رسیدن به چنین ماه وش ناز دویدن دارد
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران