قاسم پیرنظر
ماه بانوی خیال
ماه بانوی خیالم سرو نا آرام من
بانسیم صبُح ، آیا میشوی خم کام من
بلبلی را که تو معشوقی واو مست طواف
در قفس افتاد با ؛ شَه دانه ای شد رام من
آنقدر من دانه پاشیدم سر راهش ؛ که تو
از سرش اُفــتادی ، آسان شد شکاردام من
بزم بر پا کردم از خشنودی ام تا صُبحــدم
آنکه شب را هم به وجد آوردم و شد خام من
سفره دل باز کردم رو به درگاه خــدا
جُغد ناکامی هراسان شد پرید از بام من
حال من ماندم وتو ، با اینهمه ناز وادا
میشود آیا بریزی عشق را در جام من
پیرنظر ” سلیم”
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران