قاعدهی بازی
برادران عرب بی برادرم کردند
اسیر فاجعه های مکررم کردند
به عمق بی کسی چاه در شبی بی ماه
برای سنگ دل خود کبوترم کردند
چهار سوی گذر را به روی من بستند
شبیه قاعده ی بازی از برم کردند
مزورانه مرا دست گرگها دادند
برای پیرهن پاره پرپرم کردند
لب سکوت گزیدند وقت خوش رقصی
پیاله لب زده درخون شناورم کردند
فروختند مرا بانفیری از نفرت
وبعد هلهله بر زخم پیکرم کردند
به جای نان وعروسک یه جای نرمی خواب
گلوله هدیه ی چشمان خواهرم کردند
برادران عرب مصری از زر و زورند
که مثل خواب بدی دیر باورم کردند
پروانه نجاتی- شیراز