حسن کریمی
«پائیز غم انگیز»
گذر کردم به باغی صبح پا ئیز
حضوری شد نصیبم،بس دل انگیز
حضور حضرتش ، آئینه ای بود
بجز آئینه ، فانی بود هر چیز
به هر برگی ، غبار مرگ دیدم
ز هر مرگی ، طلوع زندگی نیز
شنیدم بلبلی با بغض می گفت
کجا رفتند ، عشاق سحر خیز
غم عشق از ازل همزاد ما شد
و ، فصل وصل ، پاییزغم انگیز
حسن کریمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران