1کتابها را میستایم،
راهروها را میپیمایم،
تا دروازههای حضور عشق تو را بیابم!
نشانِ لایِ کدام کتابیست
آغوشِ تنهایی تو؟
۹۸/۹/۳
2
در آسمان گور
دریچههای خیال
تنها ستارههای بختِ من است
که
نگاهِ خیرهی قلبِ تو راهِ نجاتی از آن ندارد!
۹۸/۱۱/۲۷
با گفتن تو را من دوست چون دارم
عشق
آغاز شد
و با گفتن تو را چون دوست من دارم
عشق
تمام شد
۹۸/۷/۲۶
4
تو را میخواهم
برای مستی
با لبخندهایی از اعماق هستی
که با دلی سیر در چشمانت فرو روم،
و نگاه خویش را از من بربایی
تا من نیز توان آن را نداشته باشم که در تو خیره بمانم،
و چشم های خویش را دخیلی در دستان تو بندم،
و با نگاه خویش تو را نوازش نمایم،
دستان تو را
در دستان خویش قرار دهم،
و تو نیز دستانم را فشار دهی،
و من نیز جاخورده بگویم
چه دستان نیرومندی داری!
آنگاه دستانت را بالا بیاورم،
و محکم بوسهبارانشان کنم،
و تو را در آغوش بگیرم
تا تمامی توفانهای حیاتم را
ساحل کنی!
افسوس،
تو خویشتن توفانی!
۹۷/۱۲/۱۳
3