ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)
ای خوش آن عمر که در فرقت دلدار گذشت
در غم و حسرت و اندیشهیِ دیدار گذشت
دیده را تا به سحر هر دم از او خواب نبود
به امیدی که بر آن نرگس بیمار گذشت
شام تار من و آئینهیِ زیبای وصال
با نوای دف و با سوز دل تار گذشت
سالها جمله در این بود تمنّایم و با
آرزوی نظر از جلوهگه یار گذشت
زورق خلوت من در دل دریای زمان
خسته اندر پی آن ساحل خمّار گذشت
فکر سرو قد آن ساقی عیّار چنین
قدحم پر ز می و شادی گفتار گذشت
حالیا گوشهی عزلت ننشینی چه کنی
حیف و صد حیف مرا پردهی پندار گذشت
طاعت و سوز و گداز و گلههای «ایمان»
چه ثمر چون بر او روزه به افطار گذشت
ایمان ؛ سیزدهم شهریور یکهزار و سیصد هشتاد و یک
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران