فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 17 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

فاطمه میش مست – یوسف زمانه

ای که از دوری تو چشمان من گشته است خاموش او جانان من سرنوشتم بدتر از یعقوب شد دوری ات آتش زده کنعان من. هر سحر جون میرود از پیش من. تیره تر میگردد این زندان من منجی عالم بیا از هجر تو صد رمق رفت ازلب خندان من. لاله ای خشکیده دارم دردل غمدیده ام عشق دیدار تو دارد شادی بستان من
جمعه هارا یک به یک طی میکنم
یک شبی را شاد کن این سینه حیران من

شاعر فاطمه میش مست

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو