حسن کریمی
«غزلِ مهمان»
واژه ها یاری کنید ، امشب غزل مهمانم است
چشمِ من ، آئینه دارِ جلوه ی جانانم است
گریه ام ای بغض ، از آلام و رنج و غصه نیست
اشکِ شوق از دیده امشب ، زائرِ دامانم است
گفتمش با آنکه دانم با منی ، دل تنگتم
گفت بشکافی صدف را، گوهری غلطانم است
سیبِ سرخِ گونه هایش ، برد ما را تا بهشت
کشمکش ها بار دیگر ، باز با ِ شیطانم است
می نمائی تا به کی ای عقل ما را زیر و رو
گنج هستی،کُنجِ دل،این خانه ی ویرانم است
گر بنوشم تا سحر می ، ساقیا منعم مکن
آنچه داری ساغر و پیمانه ،در پیمانم است
حسن کریمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران