حبیب رضایی رازلیقی
( عید قربان )
ذبح کن شیطان جهَلت ، وقتِ قربانی رسید
دورکن امّاره نفست ، خویِ انسانی رسید
عاشقا مستانه بنگر ، یار در میخانه گشت
موسمِ دیـدارِ یارم ، چون به آسانی رسیـد
بالِ خود بگشا سفرکن ، دور شو ازقید و بند
شاد و خرّم باش یارا ، گاهِ مهمانی رسید
عید آمد عید رَستن ، بنده گی آزاده گیست
رَستنَت باشد مبارک ، نور افشانـی رسید
گرچه اسماعیلِ هاجر، میرود قربان شـوَد
چون که تقدیرش نبوده ، عفوِ رحمانی رسید
کربلا بودن نباشد ، بر منا آسان و سهل
چون که اسماعیل ها شد ، ذبح و قربانی رسید
وای بر لیلا چگونه ، اکبرش شد چاک چاک
مستِ کوثر بود اکبر ، ماهِ تابانـی رسیـد
کارِ آسانی نباشـد ، نعشِ اکبـر را نهـاد
در عبا زیبا گلی را ، کشته عطشانی رسید
گربخواهی باده نوشی ، بایدت در راهِ یار
بگذری از جان و مالت ، گوی و میدانی رسید
سر بریدی گر غرورت ، رستگاری ای (حبیب)
رازها را پرده افتد ، گاهِ عرفانـی رسید
…….حبیب رضایی رازلیقی
…………………………………………
وزن
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
بحر رمل مثمن محذوف
قالب غزل
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران