عشق، آن روزهاي كه آبي بود، در مسير هواي باراني(نعمت الله شمسي پور)
عشق، آن روزهاي كه آبي بود، در مسير هواي باراني
روزهايي كه بوي ايمان داشت، كربلا رنگ بود و توفاني
چقدر آسمان غريب نبود، مي شد آواز ما را نوشيد
اينك اما چقدر در ما نيست ، عطر خورشيد، عطر عرياني
هشت چشمه به ما نشان دادند از حضور زلال وسعت عشق
كاش، يك لحظه درك مي كرديم از رموز شكفته ي داماني
مي شد آن روزها، خدا را ديد، بازبان فرشته صحبت كرد
چون كبوتر پريد از اينجا رفت، سرخ، بر بال عشق توفاني
عطر روياي شهادت را در هوا مي پراكنند هنوز
شعله پوشان سنگر ايثار، تكسواران دشت عرفاني
خشك شد چشمه هاي اشكم،آه! عشق ر تار تار مي بينم
شايد اي غم غم هميشه عزيز، بتواني مرا بگرياني
شعله ناك و غريب در من ماند، حسرت آسمان ترين پرواز
ولي اي دل، چنبر خاك، به كبوتر چقدر مي ماني!
منبع : كتاب از هشت بهار سرخ/ مجموعه شعر دفاع مقدس استان قم