فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 20 آذر 1403

پایگاه خبری شاعر

عادت تنهایی

حسن جعفری

آخر آن غنچه خندانِ لبش کارم داد
رونقی هم به سیاهی شبِ تارم داد

او که می گفت: نرو ، بی تو دلم می گیرد
بی هوا رفت ، غمی بر غمِ بسیارم داد

گرچه آرامشِ دریاییِ چشمش جاری
موجِ پیشانی اش انگار که هشدارم داد

همه آشفتگی ام دسته گل مویش بود
وَ هم آن بوی دل انگیز که گلزارم داد

واپسین روز که شد وقتِ خداحافظی اش
اثری تلخ بر این قلب دل افگارم داد

حرکتِ عقربه هر ثانیه اش بعد از آن
فرصتی تازه به این بغضِ زمان دارم داد

دیرگاهی ست که این زمزمه با خود دارم
گفت و گو تازه کنم… قول به دیدارم داد

گر ز کف داده بُودم مهره بازی ازچنگ
بخت دستی زد و این قرعه به تکرارم داد

قفلِ لب های مرا باز نمود و بشکست
سرِ دلجویی من گوش به گفتارم داد

حرفِ آن باده گلگون لبش کارم ساخت
وَ چنین غنچه خندانِ لبش کارم داد

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران