کریم لقمانی سروستانی
صبرکن شایددوباره غم رودازخانه ام
درد برچیند کمی ازاین دل دیوانه ام
بازبگشایم درمیخانه های شوروعشق
پرکنم با شهدعشقت بازهم پیمانه ام
صبرکن تا باردیگر مست وُ شیدایی کنیم
بی خیال ازدردوغم درشهررسوایی کنیم
کیست داندغیرما این رازبی درمان عشق
تا کجا با خاطرات تلخ همراهی کنیم !؟
وقت رفتن نیست اکنون دیده ام گریان مکن
این سرای شورومستی باز بی سامان مکن
صبرکن باهم فراری میشویم ازاین قفس
غصه وغم دورکن ، درسینه ام پنهان مکن
**==**==**==**
قدیما کنارهم توجنگلا
عاشقونه خنده هاسرمیدادیم!
صدای شادی ماپرشده بودتوسبزه زار
همه جا شوروشعف ، قهقه گلها اون طرف
وقتی بارون میبارید
زیرچترکودکی خیس میشدیم
حالارفته اون روزای خاطره!
هردومون تنها شدیم
توکنارپنجره نگاه به دیروز میکنی
منم آوراه شدم توکوچه وپس کوچه ها
دنبال فردای خودم!
بیا یکبار دیگه
بشکنیم غصه وغم
کاشکی دوباره بارون میبارید!
من وتوباهم باشیم
s@rv
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران