سلیمان پناهی
در شب خلوت دل زورق مهتاب منی
روز و شب را ثمر و در دل بی تاب منی
چنگ و آهنگ دلم بی تو نیاید به قرار
چون تو تنهایی و آن گوهر کمیاب منی
شوق وصلت صنما عشق فزون می طلبد
کوک سازی است به عشقت که ز مضراب منی
خم ابروی تو گر قبله گه زیبایی است
خود به زیبایی گل قبله و محراب منی
مستم از غنچه ی شیرین میان دو لبت
گویمش از تو به هرکس که می ناب منی
شام تاری است حیات من و عمر ناچیز
خوش به آن است که هر لحظه تو در خواب منی
همدم باد صبا شور ازل شیدایی است
شور شیدا به سر است این دم و تو باب منی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران