مـرا کـه بــســتــگـی قـفـل از کـلـیـد بــوددگـر چـه دل نگرانی بـه ماه عـید بـودنه دل نه بوسه نه دشنام می دهد لب اوبـلاست دشمن جانی که ناپـدید بـودجـه…
مـرا کـه بــســتــگـی قـفـل از کـلـیـد بــود | دگـر چـه دل نگرانی بـه ماه عـید بـود |
نه دل نه بوسه نه دشنام می دهد لب او | بـلاست دشمن جانی که ناپـدید بـود |
جـهان ز صبـح شـکر خـنده تـوروشـن شـد | که دیده است شکر اینقدر سفید بود |
اگـر سـپـهر بـه بـی حـاصـلـان ندارد لطـف | نـبـات بـهر چـه پـهلـو نشـین بـید بـود |
اگـر دو عـیـد بــود خــلـق را بــه سـال دراز | مرا ز نام تو هر ساعتی سه عید بـود |
نــیـفــتــد از نــظــر پــاکــدامــنــان هـرگــز | به رنگ آینه هرکس که پاک دیده بـود |
بـه یـک تـبـسـم دزدیـده صـیـد صـائب کـن | ز خـوان لـطـف تـو تـا چـند ناامـید بـود |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج