فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 5 اردیبهشت 1404

پایگاه خبری شاعر

شماره ٦٣: تو می روی و مرا نقش تست در دیده

تـو مـی روی و مـرا نـقـش تـسـت در دیدهبـیا کـه سـیر نمـی گـردد از نظـر دیدهاز آن چـراغ کـه در مجـلس تـو بـرمی شـدبـجـای سـرمه کشـیدیم دوده در دیدهاز آ…

تـو مـی روی و مـرا نـقـش تـسـت در دیده بـیا کـه سـیر نمـی گـردد از نظـر دیده
از آن چـراغ کـه در مجـلس تـو بـرمی شـد بـجـای سـرمه کشـیدیم دوده در دیده
از آن ز دیــده مــردم چــو روح پــنــهــانــی که اهل دیدن روی تـو نیست هر دیده
اگـر بـیـایـی بــر چـشـم مـا نـه آن قـدمـی کـه بـار مـنت او مـی کـشـیم بـر دیده
درون خانه چـنان جـای پـاک نیست که تـو قـدم بـرو نـهـی ای نـازنـین مـگـر دیده
مهی که شب همه بر روزن تو دارد چشم چــو آفــتــاب تــرا از شــکـاف در دیـده
هــزار بـــار اگـــر بـــنــگـــرم ز بـــاریــکـــی نمـی شـود ز مـیان تـو جـز کـمـر دیده
مـدام بــر در تـو عـاشـقـان خـشـک لـبـنـد که جز بخون جگرشان نگشت تر دیده
مـقــیـم کــوی تــو روشــن دلـان بــیـدارنـد تـرا بــنـور جـمـال تـو هـر سـحـر دیـده
دهان پـستـه مثـال تـو کس ندیده بـچشم وگر چه گشته چو بـادام سربسر دیده
ز گـفـتـه لـاف مـزن هـیچ سـیف فـرغـانـی که نزد رهرو عشـقسـت معـتـبـر دیده

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج