تـا چـه مـعـنیسـت در آن روی جـهان آرایشکـه دلـم بـرد بـدان صـورت جـان افـزایشچـون جـهـان سـربـسـر آرایش از آن رو داردبــچـه آراسـتـه شـد روی جـهـان آر…
تـا چـه مـعـنیسـت در آن روی جـهان آرایش | کـه دلـم بـرد بـدان صـورت جـان افـزایش |
چـون جـهـان سـربـسـر آرایش از آن رو دارد | بــچـه آراسـتـه شـد روی جـهـان آرایـش |
بـر خـود این جـامه چـو دراعـه غـنچـه بـدرم | از تـن چـون گـل و پـیراهن گـل پـیمـایش |
آن بـت پـسـتـه دهن را لب همچـون یاقـوت | شکرینسـت و منم طوطی شکر خـایش |
چـون بـوصلش طمع خـام تـو ناپـختـه بـماند | ای دل سـوخـتـه تـا چـند پـزی سودایش |
لـالـه را در چــمـن و غـنـچــه گـل را در بــاغ | مـشـک در جـیب کـند طـره عـنبـر زایش |
چـون کـسـی را نـبـود دیده مـعـنـی روشـن | ای تن تو همه جان صورت خود منمایش |
بــنـده از دسـت جـفـای تــو بــجـایـی نـرود | که سر کوی تـو بـندیست گران بـرپـایش |
ذره یـی را کـه رخ روشـن تـو بــر وی تـافـت | آفـتــابــی نـتــوانـد کـه بــگـیـرد جــایـش |
یک کف از خاک سر کوی تو وز عاشق جان | زر بــمـزدور ده و کــار هـمـی فــرمـایـش |
سـیف فـرغـانی از تـسـت چـو جـام از بـاده | که بـکـلی همه رنگ تـو گرفـت اجـزایش |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج