بـه روی سخت نتوان گفتـگو را دلنشین کردنبـه همـواری تـلـاش نـام بـاید چـون نگـین کـردننگردد صاحـب شـان هر که چـون زنبـور نتـواندبـه تـلخی زیستـن صد خـا…
بـه روی سخت نتوان گفتـگو را دلنشین کردن | بـه همـواری تـلـاش نـام بـاید چـون نگـین کـردن |
نگردد صاحـب شـان هر که چـون زنبـور نتـواند | بـه تـلخی زیستـن صد خـانه را پـر انگبـین کردن |
چو طوطی سبز شد بـال و پرم از زهر ناکامی | بـه اندک تـلخـیی نتـوان سخـن را شکرین کردن |
دم مرگ است رویش را به کام دل تماشا کن | نـدارد در عـقـب خـجـلـت نـگـاه واپـسـیـن کـردن |
عـیار وحـشـت او را نـمـی دانـم، همـین دانم | کـه ایـام حــیـات مـن ســرآمـد در کـمـیـن کـردن |
اگـر افـتـاده ای را همچـو مور از خـاک بـرداری | بـه کیش من به است از طاعت روی زمین کردن |
سزاوار ستـایش نیستـند این ناقص احـسانان | بــرای نـان جـو نـتـوان زبــان را گـنـدمـیـن کـردن |
فـریب خـضـر خـوردم شـد شـکـار خـار دامـانم | درین وادی عنان چون برق بایست آتشین کردن |
ندارد استخوان پـهلوی من چون صدف چربـی | نه آسـان اسـت صائب قطره را در سـمین کردن |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج