دسـت بـر زلـف پـریـشـان سـخـن یـافـتـه امچـشم بـد دور، رگ جـان سخن یافتـه امشسـتـه ام روی بـه خـوناب جـگر لعل صفتتـا رگ کـان بـدخـشـان سـخـن یافـتـه ا…
| دسـت بـر زلـف پـریـشـان سـخـن یـافـتـه ام | چـشم بـد دور، رگ جـان سخن یافتـه ام |
| شسـتـه ام روی بـه خـوناب جـگر لعل صفت | تـا رگ کـان بـدخـشـان سـخـن یافـتـه ام |
| نـکـنـم چـشـمـم بـه عـمـر ابـد خـضـر سـیاه | عـمر جـاوید ز احـسـان سـخـن یافـتـه ام |
| چـون شـکر رفتـه ام از گرمی فکرت بـه گداز | تـا نصیب از شکرسـتـان سـخـن یافتـه ام |
| مـورم امــا ز شــکــر ریـزی گــفــتــار بــلــنـد | مسند از دست سلیمان سخـن یافتـه ام |
| چـه گـهرهای گـرانسـنگ کـه در جـیب امـید | از هـواداری نـیـسـان سـخــن یـافـتــه ام |
| جوی شیری که سفیدست ازو روی بهشت | خورده ام خون و ز پستان سخن یافته ام |
| بــه ســتــم دسـت از آن زلـف نـدارم صـائب | چه کنم، سلسله جنبـان سخن یافتـه ام |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج











