نـگـارا دل همـی خـواهد کـه عـشـقـت را نهان داردولیکن اشـک را نطـق اسـت و رنگ رو زبـان دارداگــر چــه آتــش مــجــمــر نــدارد شــعــلــه پـــیــداولـی…
نـگـارا دل همـی خـواهد کـه عـشـقـت را نهان دارد | ولیکن اشـک را نطـق اسـت و رنگ رو زبـان دارد |
اگــر چــه آتــش مــجــمــر نــدارد شــعــلــه پـــیــدا | ولـیـکـن عــود نـتــوانـد کـه دود خــود نـهـان دارد |
کــســی کــز درد عــشــق تــو نــدارد زنـدگــی دل | اگـر جـان در تـنـش ریزنـد چـون زهرش زیان دارد |
کـسـی کـز سـوز عـشـق تـو نـدارد جـان ودل زنـده | بــسـان خـاک گـورسـتـان درون پـر مـردگـان دارد |
طریق عشق جـان بـازیست تـا خود زین جـوانمردان | کــرا دولــت کــنـد یـاری کــرا هـمــت بــرآن دارد |
چـو فـرهاد از غـم شـیرین زبـهر دوسـت مـی مـیرم | که این لیلی بـهر جانب چو مجنون کشتگان دارد |
مرا بـا دوسـت این حـالست وبـا هرکس نمی گویم | اگر یک جان دو تن پرورد وگر یک تن دو جان دارد |
بـجـان قصدت کند دشمن چـو داری دوستـی در دل | صـدف مـجـروح از آن گـردد کـه لؤلـو در میان دارد |
هـمـیـشـه فـتـنـه خـوبــان بـود در شـهـر وکـوی مـا | گـل آنجـا می شـود پـیدا کـه بـلـبـل آشـیان دارد |
اگـر چـون حـلـقـه نتـوانی کـه رویی بـر درش مالـی | سری بـر پـای آن سگ نه که رو بـر آسـتـان دارد |
پـــنــاه و حــرز عــشــاقــنــد در دنــیــا خــلــایــق را | بــجـز بــیـدار نـتــوانـد کـه پــاس خـفـتــگـان دارد |
بلندی جو ی و در پستی ممان چون سیف فرغانی | کـه بــام قـصـر ایـن کـار از مـعـالـی نـردبــان دارد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج