ای شکرلب نظری سوی من مسـکین کنتـرک یک بـوسـه بـگو کـام مرا شـیرین کندهن وقـند لـبـت پـسـتـه شـکـر مغـزسـتتـو از آن پـستـه مرا طوطی شکر چین کننرگس مسـت…
ای شکرلب نظری سوی من مسـکین کن | تـرک یک بـوسـه بـگو کـام مرا شـیرین کن |
دهن وقـند لـبـت پـسـتـه شـکـر مغـزسـت | تـو از آن پـستـه مرا طوطی شکر چین کن |
نرگس مسـت بـگردان دل وجـان بـرهم زن | سنبـل جـعد بـیفشان وجهان مشکین کن |
زآن تـنی کـز سـمـن و یاسـمـنش عـار آید | دم بـدم پـیـرهـنـی پـر زگـل ونـسـرین کـن |
تــو زکــار دگــران هــیــچ نــمــی پـــردازی | تـا بـگـویم کـه نگـاهی بـمن غـمـگـین کـن |
همـه ذرات جـهان از تـو مـدد مـی خـواهند | آفـتـابـا نـظـری سـوی مـن مـسـکـیـن کـن |
عـالـمـی بـیـذق نـطـع هـوس وصـل تـوانـد | آخـر ای شاه رخ خـود سوی این فرزین کن |
با تو در هر ندبم دست عمل جان بازیست | بــبـری یـا بــبـرم؟ عـاقـبــتـم تـعـیـیـن کـن |
نـخـوهـم دیـدن خـود آرزویـم دیـدن تـسـت | روی چـون آینه بـنـمـا و مـرا خـود بـین کـن |
آسـتــان در تـو خـواسـتــم از دولـت کـفـت | تـا بـرو سـر نهم ای بـخـت مرا تـمکین کن |
گفـت هیهات کـه آن خـوابـگه شـیرانسـت | آن بتو کی رسد ازخاک چو سگ بالین کن |
از پــی فــاتــحــه وصــل دعــایـی گـفــتــم | تـا بـرین خـتـم شـود فـاتـحـه را آمـین کـن |
سـیف فـرغـانـی شـوریده شـد از دیدن تـو | تـو بـشیرین لب خود شور ورا تـسکین کن |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج