فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 20 شهریور 1403

شماره ٥٦٤: ای بی خبر زحسن گلستان روی خویش

ای بـی خـبـر زحـسن گلستـان روی خویشخـوش بـوی کن بـنفشه تـر ار بـموی خـویشای مـاه نـور بــرده ز رخــســار (تــو)بــبــیـندرآفــتــاب پــرتــو خــورشــی…

ای بـی خـبـر زحـسن گلستـان روی خویشخـوش بـوی کن بـنفشه تـر ار بـموی خـویش
ای مـاه نـور بــرده ز رخــســار (تــو)بــبــیـندرآفــتــاب پــرتــو خــورشــیــد روی خــویــش
ای ازرخ تـو حـسـن قـوی کرده پـشـت خـودمـه ازتــو شـرمـسـار بــروی نـکـوی خــویـش
ای ماه وخور ز خرمن حسن تو خوشه چیندیـگـر چـوکـه بـبـاد مـده خـاک کـوی خـویـش
شـاهـان حـسـن را رخ خـوبــت پــیـاده کـردمـیـدان ازآن تــســت در انـداز گـوی خــویـش
عـنبـر که همچـو مشـک معـطـر کند مشـامخـاکـیـسـت طـره تـو بــدو داده بـوی خـویـش
مــی کــو مــعــاشــران را دارد قــرابـــه پـــربـشکست پـیش لعل لب تـو سـبـوی خـویش
یـا از درم درآی چــو نــاخــوانـده مــیـهـمــانیا از سرم بـبـر هوس جـست وجـوی خـویش
چـون سـیف از مـحـبـت خـود خـالـیم مـکـنروزی که خامشم کنی از گفت وگوی خویش

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج