ای بـی خـبـر زحـسن گلستـان روی خویشخـوش بـوی کن بـنفشه تـر ار بـموی خـویشای مـاه نـور بــرده ز رخــســار (تــو)بــبــیـندرآفــتــاب پــرتــو خــورشــی…
ای بـی خـبـر زحـسن گلستـان روی خویش | خـوش بـوی کن بـنفشه تـر ار بـموی خـویش |
ای مـاه نـور بــرده ز رخــســار (تــو)بــبــیـن | درآفــتــاب پــرتــو خــورشــیــد روی خــویــش |
ای ازرخ تـو حـسـن قـوی کرده پـشـت خـود | مـه ازتــو شـرمـسـار بــروی نـکـوی خــویـش |
ای ماه وخور ز خرمن حسن تو خوشه چین | دیـگـر چـوکـه بـبـاد مـده خـاک کـوی خـویـش |
شـاهـان حـسـن را رخ خـوبــت پــیـاده کـرد | مـیـدان ازآن تــســت در انـداز گـوی خــویـش |
عـنبـر که همچـو مشـک معـطـر کند مشـام | خـاکـیـسـت طـره تـو بــدو داده بـوی خـویـش |
مــی کــو مــعــاشــران را دارد قــرابـــه پـــر | بـشکست پـیش لعل لب تـو سـبـوی خـویش |
یـا از درم درآی چــو نــاخــوانـده مــیـهـمــان | یا از سرم بـبـر هوس جـست وجـوی خـویش |
چـون سـیف از مـحـبـت خـود خـالـیم مـکـن | روزی که خامشم کنی از گفت وگوی خویش |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج