عاشقان را که دل مرده زعشقت زنده استتـو چو جانی وهمه بـی تـو تـن بـی جانندشـود از شـعـلـه جـهانسـوز چـراغ خـورشـیدگر چو شمع قمرش بـا تو شبـی بـنشانندطـ…
عاشقان را که دل مرده زعشقت زنده است | تـو چو جانی وهمه بـی تـو تـن بـی جانند |
شـود از شـعـلـه جـهانسـوز چـراغ خـورشـید | گر چو شمع قمرش بـا تو شبـی بـنشانند |
طـوطـیانـی کـه بـیاد تـو دهان خـوش کـردنـد | ازبـر خـویش شـکر را چـو مگس می رانند |
خوب رویان همه چون انجم و خورشید تـویی | هـمـه از پــرتــو رخــسـاره تــو پــنـهـانـنـد |
خـرد وعـشـق اگـر چـه نـشـود بـا هم جـمـع | مـبـتـلـای غـم عـشـق تـو خـرد مـنـدانـنـد |
گــر رســد تــیـر بــلـایـی زکــمـان حــکــمـت | عاشـقان همچـو سـپـر روی نمی گردانند |
عاشـقانرا که چـو من دسـت بـزر می نرسـد | سر آن هست که در پای تو جان افشانند |
عمر عـشـاق تـو مانند نمازسـت ای دوسـت | لـاجـرم در همـه ارکـانش تـرا مـی خـوانند |
دعــوی چــاکــری تــو چــو مــنـی را نـرســد | کــه غــلــامــان تــرا بــنــده خــداونـدانـنـد |
این لـطـایف کـه در اوصـاف تـو من می گـویم | هوس آن همـه را هـسـت ولـی نـتـوانـنـد |
ســیـف فـرغــانـی از حــرمـت نـام یـارســت | گـر نـویسـنـد سـخـنـهـای تـرا ور خـوانـنـد |
وقـت آن شـد کـه خـضـر گـوید و مـردم داننـد | کـه تــویـی آب حـیـات و دگـران حـیـوانـنـد |
اهل صـورت همـه از مـعـنی تـو بـی خـبـرنـد | واهل مـعـنی همـه در صـورت تـو حـیرانند |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج