گـل خـوش بـوی کـه پـار از بـر یـار آمـده بـودآمـد امسـال بـرآن شـیوه کـه پـار آمده بـودهـمـچـو هـدهـد بـسـبـا رفـتـه دگـر بـاز آمـدگـل کـه بـلـقـیس سـ…
گـل خـوش بـوی کـه پـار از بـر یـار آمـده بـود | آمـد امسـال بـرآن شـیوه کـه پـار آمده بـود |
هـمـچـو هـدهـد بـسـبـا رفـتـه دگـر بـاز آمـد | گـل کـه بـلـقـیس سـلیمان بـهار آمده بـود |
شـطـح حـلاج در اطـراف چـمن بـلبـل گـفـت | گـل چـون پـنبـه چـرا بـر سـر دار آمـده بـود |
هـرکـجـا چـشـم نـهم گـوش کـنـم بـلـبـل را | سخن اینست که گل بهر چه کار آمده بود |
بـاغ بـا خـیل گل خـویش چـو شـب بـا انجـم | بــتــمــاشــای مــه روی نـگــار آمــده بــود |
بـرگ خود همچو درم بـر سر و پـای او ریخت | گـشـت مـعـلـوم کـه از بـهر نثـار آمـده بـود |
عـشـق از بـلـبـل شـوریـده بـبــایـد آمـوخـت | کـز پـی شـاهد گـل شـیفـتـه وار آمده بـود |
از گـریبـان گـلش دسـت تـعـلق نگـسـسـت | بـهـر او پـایـش اگـر بــرسـر خـار آمـده بــود |
از پــی یـک گـل صـد بــرگ بــصـد گـونـه نـوا | همـچـو من بـلـبـل شـوریده هزار آمده بـود |
دوسـت چـون صـورت گل دید بـعشـاق نمود | گل صـورت که خـطـش گرد عـذار آمده بـود |
گـرد روی چـو گـلـش خـط چـو عـنـبـر گـویی | بـر سـر یاسـمن از مشـک غـبـار آمده بـود |
حسن در صحبـت آن روی که مه پرتو اوست | همچـو در صحـبـت خورشید نهار آمده بـود |
فـارس وهـم بــانـدیـشـه وصـفـش نـرســیـد | گـرچـه بـر مرکـب اندیشـه سـوار آمده بـود |
بــر درش از اثـر صـحـبــت عـشـاق شـنـاس | سـیف فـرغـانی اگـر عـاشـق زار آمده بـود |
عاقبت همچو بشر کس شد ونام آور گشت | سگ که در خـدمت اصحـاب بـغار آمده بـود |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج