هرکـه یک بـار در آن طـلـعـت مـیمـون نگـردگر نظر بـاشدش اندر دگری چـون نگردهرکـه را یار شـود او چـو اسـد را خـورشـیدکـم ز گـاوسـت اگـر در مه گـردون نگر…
هرکـه یک بـار در آن طـلـعـت مـیمـون نگـرد | گر نظر بـاشدش اندر دگری چـون نگرد |
هرکـه را یار شـود او چـو اسـد را خـورشـید | کـم ز گـاوسـت اگـر در مه گـردون نگرد |
بــا چــنـیـن مـلـک ســگ کــوی گــدای اورا | عار بـاشد که سـوی نعمت قارون نگرد |
نیسـت شـایسـتـه کـه در یوزه کـند بـر دراو | آن گدا طـبـع کـه در ملک فـریدون نگرد |
در کم خـویش میفزای که آن از همه بـیش | در فـزونی کـم و اندر کمی افـزون نگرد |
من چـو مجـنون سـوی لیلی بـنیازش نگـرم | او بصد ناز چو لیلی سوی مجنون نگرد |
خـلـق در وی نگـراننـد کـه چـونسـت ولـیک | بــنـده در آیـنـه قــدرت بــیـچــون نـگـرد |
تــا تــو ظـاهـر نـشــدی از در بــاطــن ذل را | عشق دستور نمی داد که بـیرون نگرد |
سیف فرغانی چون در ره عشق از دل پاک | تـرک جان کردی جانان بـتـو اکنون نگرد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج