جـوقـی قـلـنـدرانیم بـر مـا قـلـم نـبـاشـدبـود و وجـود ما را بـاک از عدم نبـاشدسلطان وقت خویشم گرچـه زروی ظاهرلشگر کشان ما را طبل و علم نباشدمـشـتـی م…
جـوقـی قـلـنـدرانیم بـر مـا قـلـم نـبـاشـد | بـود و وجـود ما را بـاک از عدم نبـاشد |
سلطان وقت خویشم گرچـه زروی ظاهر | لشگر کشان ما را طبل و علم نباشد |
مـشـتـی مـجـردانـیم بـر فـقـر دل نـهـاده | گر هیچمان نبـاشد از هیچ غم نباشد |
در دسـت و کـیسـه مـا دینار کـس نبـیند | بـر سـکـه دل مـا نـقـش درم نـبـاشـد |
جـان در مراد یابـی در حلقه ای که مائیم | رنـدان بـی نـوا را نیل و بـقـم نـبـاشـد |
چون ما به هیچ حالی آزار کس نخواهیم | آزار خــاطـر مـا شــرط کـرم نـبــاشــد |
در راه پــاکـبــازان گـو لـاف فــقــر کـم زن | همچون عبید هر کو ثابت قدم نبـاشد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج