گـه از خـم، گـه زسـاغـر، گه زمینا سـر بـرون آردشراب عشق هر ساعت سر از یک جا برون آرددرین عبـرت سرا هر کس که دستی در کرم داردگــلـیـم خــویـش را چــون …
گـه از خـم، گـه زسـاغـر، گه زمینا سـر بـرون آرد | شراب عشق هر ساعت سر از یک جا برون آرد |
درین عبـرت سرا هر کس که دستی در کرم دارد | گــلـیـم خــویـش را چــون ابــر از دریـا بــرون آرد |
مـگـر آتــش عـنـانـیـهـا بــه فـریـادم رســد، ورنـه | کـه دارد آنقـدر فـرصـت کـه خـار از پـا بـرون آرد؟ |
بـه آب تـیغ نـتـوان شـسـت رنـگ خـون نـاحـق را | چـسـان دامان خـود قـاتـل زدسـت ما بـرون آرد؟ |
گل خـورشـید چـون صبـح از گریبـانی شـود طالع | کـه دسـت از آسـتـین در دامن شـبـها بـرون آرد |
ز گــرد و دود نــتــوان زیــر گــردوی دم بـــر آوردن | مـگـر عـیـسـی نـفـس در عـالـم بــالـا بــرون آرد |
دل رم کرده ای دارم زصحبـت، سخت می ترسم | مـرا از قــاف، آخــر صــحــبــت عــنـقـا بــرون آرد |
نــدارد صــرفــه ای بــا عــاجــزان زورآوری کــردن | شـکـسـت شـیـشـه مـا نـالـه از خـارا بــرون آرد |
خـجـالت می کـشـد بـی اشـک از مردم نگاه من | چـو غواصـی که بـی گوهر سـر از دریا بـرون آرد |
مـده از دسـت دامـانـش کـز اهـل آخــرت بــاشـد | کــســی کــز دل تــرا انـدیـشــه دنـیـا بــرون آرد |
همان بـاشد گران از شوخ چـشمی بـر دل مردم | اگر سوزن سر از یک جـیب بـا عیسی بـرون آرد |
بـه دیدن کـم نگـردد شـوق رخـسـار عـرقـناکـش | زشــوق آب، مــاهــی پــر دریـن دریــا بــرون آرد |
شکست من شد از شرم گنه صائب درست آخر | کـه خــجــلـت مـومـیـایـی از دل خــارا بــرون آرد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج