فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 3 اردیبهشت 1404

پایگاه خبری شاعر

چـو بـشـنـید خـاقـان کـه بـهـرام راچـــه آمــد بـــروی از پـــی نــام راچـوآن نـامـه نـزدیک خـاقـان رسـیدشـد از درد گریان هران کان شنیداز آن آگـهـی شـ…

چـو بـشـنـید خـاقـان کـه بـهـرام را چـــه آمــد بـــروی از پـــی نــام را
چـوآن نـامـه نـزدیک خـاقـان رسـید شـد از درد گریان هران کان شنید
از آن آگـهـی شــد دلـش پــر ز درد دو دیـده پــر از خــون و رخ لــاژورد
ازان کـار او در شـگـفـتــی بــمـانـد جـهاندیدگـان را همه پـیش خـواند
بـگـفـت آنـک بـهـرام یـل را رسـیـد بـشـد زار و گـریان هران کـوشـنید
همه چـین بـرو زار و گـریان شـدند ابــی آتــش تــیـز بــریـان شــدنـد
یـکـایک هـمـه کـار او را بـسـاخـت نگه کرد کاین بدبریشان که تاخت
قـلـون را بــه تـوران دو فـرزنـد بــود ز هر گونه یی خویش و پـیوند بـود
چو دانسته شد آتشی بـر فروخت سرای و همه بـر زن او بـسوخـت
دو فــرزنــد او را بـــر آتــش نــهــاد هــمــه چــیــز او را بــه تــاراج داد
ازان پس چو نوبت به خاتون رسید ز پـرده بـه گیسوش بـیرون کشید
بـه ایوان کـشـید آن همه گنج اوی نــکـــرد ایــچ یــاد از در رنـــج اوی
فـرسـتـاد هـرسـو هیونـان مـسـت نـیـامـدش خـراد بـر زیـن بــدسـت
همـه هرچ در چـین و را بـنـده بـود بـه پـوشیدشان جـامه های کبـود
بـیـک چـنـد بــا سـوک بـهـرام بـود کـه خــاقـان ازان کـار بــدنـام بــود

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج