فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 14 دی 1403

پایگاه خبری شاعر

شماره ٤٨٤: دل سرگشته ما چرخ را بر کار می بندد

دل سـرگـشـتـه مـا چـرخ را بـر کـار مـی بـنددکـمر در خـدمت این نقـطـه نه پـرگـار می بـنددحـجــاب روی گـل نـظـارگـی را آب مـی سـازدعـبـث این بـوسـتـان پ…

دل سـرگـشـتـه مـا چـرخ را بـر کـار مـی بـنددکـمر در خـدمت این نقـطـه نه پـرگـار می بـندد
حـجــاب روی گـل نـظـارگـی را آب مـی سـازدعـبـث این بـوسـتـان پـیرا در گـلـزار مـی بـنـدد
چـه سـازد مهر تـابـان بـا خـمیر طینت خـامم؟که این افسرده نان خـویش بـر دیوار می بـندد
گل از بـاغ تماشا عشق آتـشدست می چیندپریشان می شود گل عقل تا دستار می بـندد
زپـیش دیده گـسـتـاخ مـا کـی دسـت بـردارد؟گـلـسـتـانی کـه در بـر رخـنـه دیوار مـی بـنـدد
دل مـن وجـه سـرگـردانی خـود را نـمـی دانـدکه وقت سیر، چـشم نقطه را پـرگار می بـندد
چه می لرزی زبیم مرگ بر خود، باده پیش آورکه این تب لرزه را یک ساغر سرشار می بندد
پناه از چشم فتانش به زلفش می بـرم صائبکـه بـر هر کـس سـتـم زور آورد زنار مـی بـندد

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج