دل عاشق بـه جـور از یار دیرین بـرنمی گرددکه در سفتن زآب و رنگ خود گوهر نمی گرددمکن پـهلو تهی از ما که خورشید بـلند اختـربـه مـاه نـو اگـر پـهلـو دهـد …
| دل عاشق بـه جـور از یار دیرین بـرنمی گردد | که در سفتن زآب و رنگ خود گوهر نمی گردد |
| مکن پـهلو تهی از ما که خورشید بـلند اختـر | بـه مـاه نـو اگـر پـهلـو دهـد لـاغـر نـمـی گـردد |
| چـه پـروا دارد آن مغـرور از طـوفان اشـک ما؟ | زدریـا دامـن خـورشـیـد تـابــان تـر نـمـی گـردد |
| چه داند عاشق حیران عیار حسن جانان را؟ | نگاه از چـشم قربـانی بـه مژگان بـرنمی گردد |
| سـپـهر سـنگـدل آسـوده اسـت از دود آه مـا | کـه آب از دود گـرد دیـده مـجــمـر نـمـی گـردد |
| قضای آسـمانی می کند اجـرای حـکم خـود | بـرات خـط بـه شـمشـیر تـغـافـل بـرنمی گردد |
| رقـیـب از بـزم وصـل ا مـرا بـیهـوده مـی رانـد | سـپـنـد شـوخ بـار خـاطـر مـجـمـر نمـی گـردد |
| زفـکـر آن لـب مـیگـون نمی آیم بـرون صـائب | بـه گـرد خـاطـر مخـمور جـز سـاغـر نمی گردد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج











