ز خــط آیـیـنـه روی کـه جــوهـردار مـی گـردد؟کـه در پـیـراهـن آیینـه جـوهـر خـار مـی گـرددخجالت می کشم از نامه های بـی جواب خودکــه بــار خــاطــر آن …
ز خــط آیـیـنـه روی کـه جــوهـردار مـی گـردد؟ | کـه در پـیـراهـن آیینـه جـوهـر خـار مـی گـردد |
خجالت می کشم از نامه های بـی جواب خود | کــه بــار خــاطــر آن رخــنـه دیـوار مـی گــردد |
جــدا از پـــرتـــو رخــســار او آیــیــنــه ای دارم | کـه صـیقـل تـا کـمر در سـبـزه زنگار می گردد |
قـدم از خــار مـی دزدیـدم از کـوتــاه بــیـنـیـهـا | ندانسـتـم کـه خـار پـا گـل دسـتـار مـی گـردد |
یکـی شـد بـا فـروغ مهر تـا شـبـنم بـرید از گل | چـه دولـتـهـا نـصـیـب دیـده بــیـدار مـی گـردد |
رگ خــواب مـرا ذوق شــبــیـخــون گــلـی دارد | که چشم شبنمی گر می پرد بیدار می گردد |
اگـر سـنـگ کـمـی داری تـرازو را فـلـاخـن کـن | که اینجا محتـسب پـیوسته در بـازار می گردد |
اگر از شکر زلفش یک نفس خـاموش بـنشینم | زکـافـر نـعـمـتـی مـو بــر تـنـم زنـار مـی گـردد |
در آن محفل که صائب می کند میخانه پردازی | سر خـورشید از یک سـاغر سرشار می گردد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج