ازان از سیر صحـرا خـاطرم خشنود می گرددکه داغم از سـواد شهر مشـک اندود می گرددزما اندیشه دارد خصم بی حاصل، نمی داندکـه چـوب بـید در آتـشـگـه مـا عـود م…
ازان از سیر صحـرا خـاطرم خشنود می گردد | که داغم از سـواد شهر مشـک اندود می گردد |
زما اندیشه دارد خصم بی حاصل، نمی داند | کـه چـوب بـید در آتـشـگـه مـا عـود مـی گـردد |
غبـار راه هر کس می شوم از پـسـتـی طالع | پــی آزار مــن زنــبــور خــاک آلــود مــی گــردد |
گر اظـهار پـشـیمانی کند گردون مشـو ایمن | که بـدعهد از پـشیمانی پشیمان زود می گردد |
اگـر ایـن اسـت بـرق بـی نـیـازی غـمـزه او را | متـاع کـفـر و ایمان سـر بـسـر نابـود می گـردد |
نمـی دانم زیان و سـود خـود را، اینقـدر دانم | که سود من زیان است و زیانم سود می گردد |
بـه چـشم کم بـه داغ لاله صحـرانشین منگر | کـه شـمع ایمن اینجـا در لبـاس دود می گـردد |
مـن از زنـاریان کـفـر نـعـمـت نیسـتـم صـائب | بـه اندک التـفاتـی خـاطـرم خـشـنود می گردد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج