فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 19 شهریور 1403

شماره ٤١٨: مباد از باده آن لبهای خون آشام تر گردد

مـبــاد از بــاده آن لـبــهـای خــون آشــام تــر گـرددکـه تـیغ از آبـداری تـشـنـه خـون بـیـشـتـر گـرددزنـاز و ســرگــرانـی آنـقــدر خــون در دل مــن ک…

مـبــاد از بــاده آن لـبــهـای خــون آشــام تــر گـرددکـه تـیغ از آبـداری تـشـنـه خـون بـیـشـتـر گـردد
زنـاز و ســرگــرانـی آنـقــدر خــون در دل مــن کــنکه یک ساغر توانی خورد از ان چون دور بر گردد
یکـی صـد شـد زسـنگ کـودکـان شـور جـنون مـنکه کـبـک مسـت را رطـل گران کـوه و کـمر گردد
زسـنگینی شـود سـرگـشـتـگی افـزون فـلاخـن راجـنون عـاشـق از سـنگ ملـامـت بـیشـتـر گـردد
زطـوق قـمـریـان گـردد حـصـاری سـرو از خـجــلـتبـه هر گلشن که آن شمشاد بـالا جلوه گر گردد
مـجـو بـر رهـروان پـیشـی اگـر آسـودگـی خـواهیکه در دنبـال بـاشـد چـشم هر کس راهبـر گردد
زبــی بـــال و پــری دود از نــهــاد مــن بـــرون آیــدچـو بـینم شـمع را پـروانه ای بـر گـرد سـر گـردد
سیه گردد جهان در چشم حرص از خرده افشانیکند خـاک سیه بـر سر چـو آتـش بـی شرر گردد
سـپـرداری کـن از دسـت حـمـایت بـی پـنـاهـان راکـه فـردا تـیغ خـورشـیـد قـیـامـت را سـپـر گـردد
چـو از بـی حـاصلی سرو از درخـتـان اسـت رعناتـربـه امـیـد چـه نـخـل مـا گـرانـبــار از ثـمـر گـردد؟
سفر صاحب بـصیرت می کند پـوشیده چـشمان رابــه قــدر گـرم رفــتــاری قــدمـهـا دیـده ور گـردد
بــدان را صـحـبــت نـیـکـان بـه اصـلـاح آورد گـاهـیکـه شـیـریـن کـام تــلـخ بــحــر از آب گـهـر گـردد
دهــان لــاف وا کــردن دهـد یـاد از تــهـیـدســتــیکه می بـندد لب خود را صدف چون پـر گهر گردد
دم تــیـغ قـضـا کـز سـنـگ جـوی خـون روان سـازددر اقــلــیـم رضــا از گــردن تــســلــیـم بــرگــردد
نـمـایـد راسـت در آییـنـه هـر نـقـش کـجـی صـائببـه چـشـم پـاک بـینان عـیبـها یکـسـر هنر گـردد

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج