فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 26 دی 1403

پایگاه خبری شاعر

شماره ٤٠٢: زجوش مغز هر دم از سرم دستار می افتد

زجـوش مـغـز هر دم از سـرم دسـتـار می افـتـدکف اندازد به ساحل بـحر چون سرشار می افتدبــه بــیـکــاری بــرآوردم زکـار خــود جــهـانـی راعجب سیری است چون…

زجـوش مـغـز هر دم از سـرم دسـتـار می افـتـدکف اندازد به ساحل بـحر چون سرشار می افتد
بــه بــیـکــاری بــرآوردم زکـار خــود جــهـانـی راعجب سیری است چون دیوانه در بازار می افتد
جنون تا هست ناقص کوه و صحرا وسعتی داردشود زندان بـیابـان چون جنون سرشار می افتـد
قـبـول تـربـیت در هر کـف خـاکـی نـمـی بـاشـدوگـرنـه پــرتــو خــورشــیـد بــر دیـوار مـی افــتــد
مـرا دلـبــســتــگــی در قــیـد زنـدان فــلـک داردبـرون نـایـد زسـوزن چـون گـره بـر تـار مـی افـتـد
مـشــو از جــنـبــش مـژگـان گـرد آلـود او غـافـلکـه تـیغ خـاکـسـاران سـخـت لنگر دار می افـتـد
دلــی را گــر بــه فــریـاد آوری اهـل دلـی، ورنـهزهـر نـالــیـدنـی آوازه در کــهـســار مــی افــتــد
در ایام تـوانـایی بـه نشـتـر چـشـم مـی سـودمکـنون از سـایه مژگان بـه چـشـم خـار می افـتـد
وداع آخــرت کــن گـر بــه دنـیـا مـایـلـی صــائبکه هر جـانب که مایل می شـود دیوار می افتـد

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج