در دل خـلـد چـو تــیـر قـضـا هـر ادای خـلـقرحم است بر کسی که شود آشنای خلقصـبـح قـیامـت اسـت جـبـین گـشـاده شـانبـرق فـنـاسـت خـنـده دنـدان نـمـای خـل…
در دل خـلـد چـو تــیـر قـضـا هـر ادای خـلـق | رحم است بر کسی که شود آشنای خلق |
صـبـح قـیامـت اسـت جـبـین گـشـاده شـان | بـرق فـنـاسـت خـنـده دنـدان نـمـای خـلـق |
در شــوره زار ریـخــتــن آب زنـدگــی اســت | از عـمـر آنـچـه صـرف کـنی دررضـای خـلـق |
در چـار موجـه لنگـر کـشـتـی اسـت بـادبـان | آســودگـی طـمـع مـکـن ازآشــنـای خــلـق |
مرغی است کز گسستن دام است دلگران | آن ساده دل که شکوه کند از جـفای خـلق |
درآب زیــر کــاه خـــطـــر بـــیــشـــتـــر بـــود | از ره مـرو بـه ظـاهـر صـلـح وصـفـای خـلـق |
هرکس که بـرتـو پـشـت کند مغـتـنم شـمار | کـز روی کـار خـلـق بــود بـه، قـفـای خـلـق |
تـارو بـه خلق داری، پـشتـت بـه قبـله است | بـر خلق پـشت کن که شوی مقتدای خلق |
ســیــری ز حـــرف پـــوچ نــدارنــدمــردمــان | بـی دانـه سـیـر و دور کـنـد آسـیـای خـلـق |
از پــنـبــه نـاز مــرهـم کــافــور مـی کــشــد | گـوشـی کـه شـد گـزیـده زآواز پــای خـلـق |
دلسـوزیش بـه اشک ندامت سـرشـتـه بـود | بـسـتـیم چـشـم یکـقـلم از تـوتـیای خـلـق |
تــا وحـشـتــم بــه وادی تــنـهـا روی فـکـنـد | بـرمـن دهـان شـیـر بـود نـقـش پـای خـلـق |
در دیده ها سـبـک نشـوی تـا چـو بـرگ کـاه | ازجــا مـرو بــه جــاذبــه کــهـربــای خــلــق |
صـائب بـه درد خـویش ز درمان کن اخـتـصـار | کـز درد بــی دواسـت گـرانـتــر دوای خـلـق |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج