تـا لـب مـی پـرسـت او داد شـراب مـسـتـیممفتی شهر می خورد حسرت می پـرستیمکاش به کوی نیستی خاک شوم که آن پریچهره نشان نمی دهد تا به حجاب هستیمدسـت امیدم…
تـا لـب مـی پـرسـت او داد شـراب مـسـتـیم | مفتی شهر می خورد حسرت می پـرستیم |
کاش به کوی نیستی خاک شوم که آن پری | چهره نشان نمی دهد تا به حجاب هستیم |
دسـت امیدم ار شـبـی بـر سـر زلف او رسـد | طـعـنـه بــر آسـمـان زنـد فـر دراز دســتــیـم |
زنـده جــاودانـیـم تــا حــرکـات عـشــق شــد | آلــت زنــدگــانـیـم، عــلــت تــنــدرســتــیـم |
بــر ســر هـر گـذار او خــاک شــدم فـروغــیـا | تـا فـلـک بـلـنـد سـر خـاک شـود ز پـسـتـیم |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج