چون کنم ای جان مرااز چون تو یاری چاره نیستغمخـور عشقم مرااز غمگسـاری چـاره نیستگـرچـه عـشـقـت چـاره دارد ازهـزاران همـچـو مـاچـاره مـا کـن کـه مـارااز…
چون کنم ای جان مرااز چون تو یاری چاره نیست | غمخـور عشقم مرااز غمگسـاری چـاره نیست |
گـرچـه عـشـقـت چـاره دارد ازهـزاران همـچـو مـا | چـاره مـا کـن کـه مـاراازتـو بـاری چـاره نیسـت |
پـــایــدار آمــد ســر زلــفــت بـــدســت دیــگــران | آخـر اندر چـنگ مـا از چـند تـاری چـاره نیسـت |
تـن بـزن در هجـر او ای دل که اندر کـوی عـشـق | تـا بـدانی قدر وصـل از انتـظـاری چـاره نیسـت |
از ســر رحــم ای رفــیـقـان بــنـده را یـاری کـنـیـد | کـین زپـا افـتـاده را از دسـتـیاری چـاره نیسـت |
راحــت دیـدار جــانـان نـیـســت بــی رنـج رقــیـب | هرکجـا بـاشد گلی آنجـا ز خاری چـاره نیست |
بـی گـمـان چـون موکـب سـلـطـان جـایی بـگـذرد | دیـده نـظــارگـی رااز غــبــاری چــاره نـیـســت |
در شـب وصـلش بـسـی اندیشـه کـردم از فـراق | هر که می نوشید او را از خماری چاره نیست |
در جـهان افسـانه یی شد سیف فرغانی بـعشق | عاشقان هستـند لیک از نامداری چاره نیست |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج