دل هـر کـه صـید کـردی نـکـشـد سـر از کـمـنـدتنـه دگـر امـید دارد کـه رهـا شـود ز بـنـدتبــه خـدا کـه پــرده از روی چـو آتــشـت بــرافـکـنکه بـه اتـفـا…
دل هـر کـه صـید کـردی نـکـشـد سـر از کـمـنـدت | نـه دگـر امـید دارد کـه رهـا شـود ز بـنـدت |
بــه خـدا کـه پــرده از روی چـو آتــشـت بــرافـکـن | که بـه اتـفـاق بـینی دل عـالمی سـپـندت |
نه چـمن شـکوفـه ای رسـت چـو روی دلسـتـانت | نه صـبـا صـنوبـری یافـت چـو قـامت بـلندت |
گــرت آرزوی آنــســت کــه خـــون خـــلــق ریــزی | چه کند که شیر گردن ننهد چو گوسفندت |
تـو امـیـر مـلـک حـسـنـی بـه حـقـیقـت ای دریـغـا | اگـر الـتـفـات بـودی بـه فـقـیر مسـتـمندت |
نـه تــو را بــگــفــتــم ای دل کــه ســر وفــا نـدارد | بـه طمع ز دست رفتی و بـه پای درفکندت |
تو نه مرد عشق بودی خود از این حساب سعدی | کـه نه قـوت گریزسـت و نه طـاقـت گزندت |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج