بمهر و مه نگرم بی تو هر زمان چه کنمشـکـسـتـم آرزوی خـود بـاین و آن چـه کنمدرون پـرده مـرا چـون نمـی دهی راهیچو پـرده بـر در و چون در بـر آستان چه کنما…
بمهر و مه نگرم بی تو هر زمان چه کنم | شـکـسـتـم آرزوی خـود بـاین و آن چـه کنم |
درون پـرده مـرا چـون نمـی دهی راهی | چو پـرده بـر در و چون در بـر آستان چه کنم |
اگــر مــیــان تــو و دل فــتــاد پــیـونــدی | کنون تو دانی و دل، من درین میان چه کنم |
حـرام دارم جـز غـصـه تـو هر چـه خـورم | گــنـاه دانـم جــز کــار تــو هـرآن چــه کــنـم |
مـرا هـزار زبـان بـاید ارنـه مـعـلـومـسـت | که من بـوصـف جـمالت بـیک زبـان چـه کنم |
بـصبـر عشق تـو گفتـم بـپـوشم از اغیار | چـو رنگ روی بـگـوید، مـنش نهان چـه کـنم |
بـتـرک شـهر و وطـن گفتـم و تـوانسـتـم | بـتـرک کوی تـو گفـتـن نمی تـوان، چـه کنم |
سـزد اگر نکشـد بـی خـاطرم بـبـهشـت | که عندلیبـم و بـی گل بـبـوسـتـان چـه کنم |
بـهار آمـد و مـردم بـه گـلـسـتـان رفـتـند | مـرا کـه روی تـو بـاید بـگـلـسـتـان چـه کـنم |
اگـر بــرای لـبــت جـان فـدا کـنـم شـایـد | چـو آن لب آب حـیات منست جـان چـه کنم |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج