بـهر شهوت جان خود را می دهی همچون ستوروز برای جان خود که می دهی وانگه به زورمـی سـتــانـی از خـسـان تــا وادهـی ده چــاردهدر هوای شاهدی و لقمه ای ای ب…
بـهر شهوت جان خود را می دهی همچون ستور | وز برای جان خود که می دهی وانگه به زور |
مـی سـتــانـی از خـسـان تــا وادهـی ده چــارده | در هوای شاهدی و لقمه ای ای بـی حـضور |
آن سبدکش می کشد آن لقمه ها را تون به تون | می دواند مرده کـش مر شـاهدت را گور گور |
لــقــمـه ات مـردار آمــد شــاهـدت هـم مـرده ای | در میان این دو مرده چـون نمی بـاشی نفور |
چــشـم آخــر را بــبــنـد و چــشـم آخــر بــرگـشـا | آخـر هـر چـیـز بـنـگـر تـا بــگـیـرد چـشـم نـور |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج