شب شد و هنگام خلوتگاه شدقـبــلـه عـشــاق روی مـاه شــدمه پـرستـان ماه خـندیدن گرفتشـب روان خـیزید وقـت راه شـدخـواب آمد ما و من ها لا شـدندوقـت آن بـی…
شب شد و هنگام خلوتگاه شد | قـبــلـه عـشــاق روی مـاه شــد |
مه پـرستـان ماه خـندیدن گرفت | شـب روان خـیزید وقـت راه شـد |
خـواب آمد ما و من ها لا شـدند | وقـت آن بـی خـواب الـاالـله شـد |
مـغـزهـا آمـیـخـتــه بــا کـاه تــن | تن بخفت و دانه ها بی کاه شد |
هـنـدوان خـرگـاه تـن را روفـتـنـد | تـرک خلوت دید و در خـرگاه شد |
گفت و گوهای جـهان را آب بـرد | وقت گفتـن های شاهنشاه شد |
شمس تـبـریزی چو آمد در میان | اهل معنی را سـخـن کوتـاه شد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج