طومار عمر طی شد و غافل نشسته ایمدر راه آرمـیـده چــو مـنـزل نـشـسـتــه ایـمبـالـین ز تـیـغ کـرده و آسـوده خـفـتـه ایـمبـر موج تـکیه کرده و غـافـل نشـس…
طومار عمر طی شد و غافل نشسته ایم | در راه آرمـیـده چــو مـنـزل نـشـسـتــه ایـم |
بـالـین ز تـیـغ کـرده و آسـوده خـفـتـه ایـم | بـر موج تـکیه کرده و غـافـل نشـسـتـه ایم |
مـوج وحـبـاب تـاج و کـمـر از مـحـیط یافـت | ما همچـنان بـه دامن ساحل نشستـه ایم |
مشکل روان شود بـه دوصد نیش خون ما | از بـس مـیان مـردم کـاهـل نـشـسـتـه ایم |
حـیـرت نـگـر کـه بـر دم شـمـشـیـر آبــدار | در انـتــظـار جــلـوه قـاتــل نـشـسـتــه ایـم |
از دیـر و کــعــبــه دیـده امـیـدوار خــویـش | پوشیده، روز و شب به در دل نشسته ایم |
غفلت بـه ما چـه ظلم ازین بـیشـتـر کند؟ | در دور چشم مست تـو عاقل نشستـه ایم |
نـومـیـد از کـشـاکـش بــحــر کـرم نـه ایـم | صائب اگر چـه تـا مژه در گل نشـسـتـه ایم |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج