چــنـیـن دادخـوانـیـم بــر یـزدگـردوگرکینه خوانیم ازین هفت گرداگـر خـود نداند همـی کـین و دادمرا فـیلـسـوف ایچ پـاسـخ ندادوگر گفت دینی همه بسته گفتبـم…
چــنـیـن دادخـوانـیـم بــر یـزدگـرد | وگرکینه خوانیم ازین هفت گرد |
اگـر خـود نداند همـی کـین و داد | مرا فـیلـسـوف ایچ پـاسـخ نداد |
وگر گفت دینی همه بسته گفت | بـماند همی پـاسـخ اندر نهفت |
گـرهیچ گـنـجـسـت ای نـیک رای | بـیار ای و دل را بـه فـردا مپـای |
که گیتـی همی بـر تـو بـر بـگذرد | زمـانـه دم مـا هـمـی بـشـمـرد |
در خـوردنـت چـیـره کـن بــرنـهـاد | اگـر خـود بـمـانی دهد آنک داد |
مـرا دخـل و خـرج ار بــرابـر بــدی | زمــانـه مـرا چــون بــرادر بــدی |
تگرگ آمدی امسال بـرسان مرگ | مـرا مـگـر بـهتـر بـدی از تـگـرگ |
در هـیـزم و گـنـدم و گـوســفــنـد | بـبـست این بـرآورده چـرخ بـلند |
می آور کـه از روزمـان بـس نماند | چـنین تـا بـود و بـرکـس نمـانـد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج