فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 28 اردیبهشت 1404

پایگاه خبری شاعر

نشئه ای داده به من دست از این مطلع شاهکه ننوشیده قدح بـی خـبـر از خـویشتـنمدگـر دهد بـاده کـنون سـاقـی سـیمـین بـدنـمتوبـه پـیش بـه یک جرعه می بـرشکنم…

نشئه ای داده به من دست از این مطلع شاهکه ننوشیده قدح بـی خـبـر از خـویشتـنم
دگـر دهد بـاده کـنون سـاقـی سـیمـین بـدنـمتوبـه پـیش بـه یک جرعه می بـرشکنم »
تـا بــه پــیـرانـه سـرت جـام دمـادم بــخـشـنـدای جوان بـاده بـه من بـخش که پیر کهنم
مسـتـی عشـق تـو را چـند نهان بـاید داشـتبـشنود گو همه کس بوی شراب از دهنم
حــال پــروانـه دل ســوخــتــه مــن مــی دانـمکز ازل شمع رخت سوخت به هر انجمنم
آن که بـر کشتـن من تـیغ کشیده ست تـوییوان که از تیغ تـو گردن نکشیده ست منم
آن چـنـان بــر سـر کـویـت بـه غـریـبـی شـادمکه بـه خـاطر نگذشتـه است خـیال وطنم
روز هـجــرت ز گــران جــانــی خــود حــیـرانــمکـه نرفـتـه سـت چـرا جـان گـرامی ز تـنم
رهــبــری کــرد بــه کــوی تــو و بــرد از راهــمعـشـق هم راه بـر من شـد و هم راهزنم
تـا لـبـت گـفـتـه بـه مـن سـر سـخـن دانـی راکرده سلطان سـخـن سنج قبـول سخـنم
مــالــک نــظــم گــهــربــار مــلــک نــاصــردیـنکــه ز فــیـض لـب او صــاحــب در عــدنـم
خـسـرو عـهـد فـروغـی نـظـری کـرده بــه مـنکه ز شیرین سخـنی شور بـه عالم فکنم

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج
آخرین اخبار شعر و ادبیات