فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 5 اردیبهشت 1404

پایگاه خبری شاعر

شماره ١١٨: ای شاه حسنت را مدد از کبریای خویشتن

ای شـاه حـسـنـت را مـدد از کـبـریـای خـویشـتـنعاشق نبـاشد همچو تـو کس بـر لقای خویشتـنمه پـیش خـورشید رخـت از حـسـن لافی می زندبـرخیز و این سرگشته را …

ای شـاه حـسـنـت را مـدد از کـبـریـای خـویشـتـن عاشق نبـاشد همچو تـو کس بـر لقای خویشتـن
مه پـیش خـورشید رخـت از حـسـن لافی می زند بـرخیز و این سرگشته را بـنشان بـجای خویشتن
گل را ز شـرم روی تـو بـاران عـرق شـد بـر جـبـین تا خار خجلت چون کشد مسکین ز پـای خویشتن
ای از جـبـینت لـمـعـه یی بـر روی مـر خـورشـید را هر شـب رخ مـه را دهی نور از قـفـای خـویشـتـن
اندر مصـاف عـشـق او تـو نفـس را بـشـکـن عـلـم بـر فرق اکوان نصب کن زآن پـس لوای خـویشـتـن
ای خوب رویانت حشم ایشان نه چون تو محتشم از ســفـره ایـشـان بــبــر نـان گـدای خــویـشـتــن
ای دل ربــوده از بــرم گــر نـیـز گــویـی جــان بــده عـاشـق نـدارد جـان دریـغ از دلـربــای خـویـشـتـن
وی ماه خـوبـان تـابـکی چـون ذره سـر گردان کـند خـورشـیـد رویـت خـلـق را انـدر هـوای خـویشـتـن
بـیمار عشـق تـو شـدیم ای جـان طبـیب ما تـویی مـا دردمـنـدان عـاجــزیـم انـدر دوای خــویـشــتــن
چــون مـردگــان آگــه نـیـنـداز زنـدگــی جــان و دل آنـهـا کـه در نـان یـافـتــنـد آب بــقـای خـویـشـتـن
تـــا شــد چــراغ خــور روان انــدر زجــاج آســمــان بی عشق کس نوری ندید از شمع رای خویشتن
آنــرا کــه بـــر دیــوار در، بـــر بـــام نــبـــود روزنــی هـرگـز نـبــیـنـد آفـتــاب انـدر سـرای خــویـشـتــن
آنـکـو بــمـالـد روی خـود چــون بــاد بــر خـاک درت روشـن نگشـت و تـیره کرد آب صـفای خـویشـتـن
چـشـم تـو بـیـمـارسـت رو از خـون مـا داروش کـن زیـرا طـبــیـبــان عـاجــزنـد انـدر دوای خـویـشـتــن
دنـیا و عـقـبـی دادم و وصـلـت مـرا حـاصـل نـشـد هـم تـو بـتـو دانـاتـری خـودکـن بـهـای خـویشـتـن
بـا عاشقان شو همنشین خود را مبـین آنگه بـبین مرآسـمـان را چـون زمین سـر زیر پـای خـویشـتـن

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج