بـیـنـاسـت چـشـم جـان مـن از دیـدن آن مـاه روکــز خــال گــنـدم گـون او دارم بــرنـگ کــاه روکـردسـت قـدم چـون کمان، رویم بـرنگ زعـفـرانآن مــاه روی س…
بـیـنـاسـت چـشـم جـان مـن از دیـدن آن مـاه رو | کــز خــال گــنـدم گـون او دارم بــرنـگ کــاه رو |
کـردسـت قـدم چـون کمان، رویم بـرنگ زعـفـران | آن مــاه روی ســـرو قــد آن ســـروقــد مــاه رو |
عـکس رخ همچـون مهش بـر خـیمه گردون فـتـد | گر تـرک هندو چـشـم من بـنماید از خـرگـاه رو |
خـورشـیـد گـوید مـاه را بـر آسـمـان تـکـیه مـکـن | گـر آب رو خـواهی بـنـه بـر خـاک این درگـاه رو |
نقـاش معـنی صـورتـی نار اسـت هرگز در جـهان | هـمـچـون رخ او تـا بـحـسـن افـتـاد در افـواه رو |
گر همچـو سگ در کوی او از آستـان بـالین کنی | بــگـشــایـدت نـاچــار در بــنـمـایـدت نـاگــاه رو |
یـک ره بـعـالـم در نـگـر و آنـگـه در آن دلـبــر نـگـر | اول حــجــاب آنــگــاه در اول نــقــاب آنـگــاه رو |
ای از بلا غمگین شده غم دیده و مسکین شده | یـا خـود مـیـا انـدر رهـش یا بـر مـتـاب از راه رو |
چون در نمازت جـان و دل نبـود بـجـانان مشتـغل | تو سوی قبله بعد ازین خواه پشت آور خواه رو |
رو بـر بـسـاط عشـق او بـا سـیف فرغانی نشین | تـا دم بـدم بـنـمـایدت در هر رخـی آن شـاه رو |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج