احمد البرز
این آتش پنهان شده برجاست ، بدانید
خاکسترش از جنگل زیباست ، بدانید
هر ذره ی آن داغ دل ماست اگرچه
از ماست که این غصه مهیاست ، بدانید
========
در حومه ی ما سایه جنگ است ، اگرچه
درگیری آن شیشه و سنگ است ، اگرچه
با شعر به این مردم بیچاره بگوییم
اندیشه کجا فکر تفنگ است ، اگرچه
==========
چندی ست گرفتارم ازین درد سراسر
از حال خراب من و این شعر مکدر
باید بخدا شکوه هر بیت جدا گفت
یارب چه کنم تا که شود خنده میسر
=========
دیوانه ترین مرد بیابان جنونم
دلمرده ترین بخت بداقبال نگونم
افتاده بدستان دلم تیغه ی شمشیر
حال دل بیمار من و درد درونم .
احمد البرز 1394.08.02
بخش چهار پاره | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران