پرستش مددی
از حریم دلم که رد می شد
حسرتم یک نگاه ، دریا بود
مثل ساحل نشین اقیانوس
شعر من شعر آه دریا بود
آه …. دریا تبار بی برگشت
رفتی و رد عشق هم گم شد
سهم من از تمام بودنِ تو
دردهایی پر از توهم شد
مثل این موج های سرگردان
پیش پای تو اشک میریزم
بخدا پشت کوه احساست
من همان بغض خیس پاییزم
در دلم عاشقانه کم دارم
توی شعرم بهانه بسیار است
پشت این موج های سردرگم
سخن عاشقانه بسیار است
رفتم از شهر خاطره ، و مرا
لای خروارها غزل گم کن
رسم عاشق کشی همین بوده
بعد حوا هوای گندم کن
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۴.۲۰
بخش چهار پاره | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران