فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 21 مهر 1403

پایگاه خبری شاعر

شب مي رسد و مي روي از پشت خاكريز (مريم مايلي زرين)

 شب مي رسد و مي روي از پشت خاكريز (مريم مايلي زرين)

شب مي رسد و مي روي از پشت خاكريز 
يك آسمان تبسم مبهم بياوري
امشب براي زخم هزاران مسيح درد 
بايد سبد سبد گل مريم بياوري
مجنون نمي شوي مگر اينكه اين لحظه ها كه باز
در چشم ليلي ات هوس پلكك رفتن است 
فرهاد مي شوي كه به لب ها طراوتي
شيرين تر از هميشه بياوري
اي بغض ات از دعاي شب«امن يجيب» تر
اي خنده هات از نفس باغ، سيب تر
سقاي ياس ها شده اي تا برايشان 
در مشك هاي تشنه، محرم بياوري
مي لرزد آسمان تنت ، حس كه مي كني
در آب تشنه ، حسرت شناور است 
پر مي كني دو چشم خودت را هم اينچنين 
تا امشب آب را نكند كم بياوري

پر مي كني دو چشم خودت را ، و مشك را 
در خيمه دست هاي صيور تو را كسي
با دست هاي بي كسي اش گريه مي كند 
با شانه هاي بي كسي اش بي صدا كسي 
جز نخل هاي، حضور كسي قد نمي كشد 
خالي ست پشت تشنگي خيمه ها هنوز
مي ايستي، به خاك مي افتد نگاه آب
مي ايستي و پشت همين نخل ها كسي –
دلواپس تو بود، تو را خيمه خيمه سوخت
دلواپس تو بود، تو را نيزه نيزه ديد 
دلواپس تو بود تو را كوفه كوفه برد 
تا دامن مدينه غريبانه، تا كسي
در كوچه هاي غم برود پا برهنه با 
زخم دردي كه سوخته، قلبي كه سوخته 
با شوق مادري كه به جز آه، سال ها 
همراه نيست با نفسش پا به پا كسي
هفتاد بار چادر مشكي به سر كشيد 
پا شد نشست ، پا شد ، تا پشت در دويد 
هفتاد سال منتظر توست تا براش
در چشم هات، چشمه ي زمزم بياوري
اين كوچه سهم بال و پر توست، سال هاست
اين قاب عكس، سهم دل مادري كه خواست 
اين بار پاره هاي دلش را كه ما نده است 
از خاك هاي خط مقدم بياوري 


منبع : كتاب از هشت بهار سرخ/ مجموعه شعر دفاع مقدس استان قم